مگه شما به حرف خدا رفتی؟
- ۰ نظر
- ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۳
- ۱۰۱۵ نمایش
کسانیکه
در دنیا زندگی می کنند و دل به ظاهر دنیا می دهند و ابداً با باطن
کاری نداشته و حواسّ خود را جمع نمی کنند بلکه سرسری و بدون حساب و
مسؤولیّت و بدون تعهّد زندگی می نمایند، پیوسته در دل آنان محبّت
دنیا و آثار آن رو به فزونی می رود تا به جائیکه گوئی هیچ محبوبی و
مقصودی غیر از آن نمی پندارند. مردن برای این افراد بسیار سخت
است. حالا میخواهد از دنیا برود، دل خود را متّصل به هزاران زنجیر می
بیند. اموال او هر یک دل او را بسوی خود می کشند، اولاد و زن و
عشیره به سمت خود می کشند، و این شخص می خواهد برود، حرکت کند،
یعنی چه؟ یعنی بار سفر آخرت بندد، وداع کند! رجوعی نیست، دیگر حتّی
برای یک لحظه روی این عالم را نمی بیند. حتّی در مقابل دیدگان
خود می بیند که عشقی که با بدن خود می ورزید و برای خراش پوست
دستش به طبیب متوسّل می شد، باید تمام بدن را در خاک ببیند و
سوراخهای بدن او محلّ رفت و آمد مارها و عقربها شود، و خاک سنگین بر
روی پیکر او انباشته گردد و خود در میان آن تبدیل به خاک و خاکستر
شود. همۀ اینها را در مقابل دیدگان خود مجسّم می بیند. و از طرفی هم
بر اساس وجدان و عقل حرکت نکرده، راه آخرت را روشن ننموده، و در
مقام عبودیّت خدا نبوده، و برای تاریکیها و عقبات و کوره راههای
طبعی چراغی نیفروخته است. با این حال و کیفیّت می خواهد از دنیا
برود! حیرت زده، خسران زده و زیانکار، با زیان و ندامت و حسرتی که
از سر تا قدم او می بارد می خواهد کوچ کند. بانگ رحیل زده شده و
دیگر وقت درنگ و تدارک نیست. با این خصوصیّات اگر به کسی بگویند:
یک سال دیگر می میری یا مثلاً ده سال دیگر می میری، دنیا در چشم
او تاریک می شود؛ گوئی تمام عذاب ها را بر او وارد کرده و کوهها را
بر سر او خراب می نمایند. …
اگر
به مؤمن که ربط با خدای خود پیدا کرده و در اثر تهذیب نفس و تزکیۀ
اخلاق به مدینۀ فاضله رسیده، و در اطاعت فرمان خدا در صیقل زدن
نفس امّارۀ بسوء با گذشت و ایثار و انفاق و اطعام و جهاد و صلاة و
صیام و انصاف با خلق و احسان و دستگیری از مستمندان و غیره کوتاهی
نکرده است؛ اگر بگویند: در یک روز دیگر یا مثلاً در یک ساعت دیگر می
میری در پاسخ میگوید: الحمد للّه، از اینجا رخت بر می بندم به
مُلک خلود، و از سراچۀ حدود به عوالم لایتناهَی، و از خارج حرم به
داخل حرم لقاء احرام می بندم و جان خود را در قدم محبوب ازلی فدا
می کنم. در آنجا عالم فضای واسع است، عالم عظیم است. غصّه نیست،
خستگی نیست، مرض اعصاب نیست، دغدغه نیست، دشمن نیست، تهدید
نیست. آنجا عالم حیات است، حیات محض است، مرکز نشر حیات به عوالم
است، جمال مطلق است، تلالؤ نورانیّت موجودات پاک و مجرّد است،
ارواح پاک فرشتگان و انبیاء و ائمّه و اولیای خداست. آنجا معدن
عظمت و عزّ قدس است، و نورمحض و عرفان خالص است. لذا مؤمن هیچ
نگرانی ندارد بلکه از چنین مرگی استقبال میکند و پیشواز میرود.
و
فرشتگان از کنار قدم هایت تا آسمان، اطرافت را گرفته اند و خدا ندا می
کند: ای بنده من، اگر می دانستی که با چه کسی در حال گفتگو و راز ونیازی،
هرگز روی خود را بر نمی گرداندی و انفتال از خود نشان نمی دادی.» در ادامه
این حدیث آمده است: راوی می گوید: «ای پسر پیامبر خدا، فدایت شوم، انفتال
چیست؟» امام صادق علیه السلام در حالی که صورت خود را به سمت پشت سر می
چرخانیدند، فرمود: «انفتال این است که صورت و بدنت را برگردانی.» .....
از
امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «شیعیان ما آنقدر کم حرف می زنند
که گویی لال هستند» .. رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمایند: آنچه را
که به تو مربوط نمیشود رها کن و نگو آنچه را که ضرورت ندارد و زبانت را
نگاهبان باش همچنان که از مال و ثروت حراست میکنی (مکارم الاخلاق) و
همچنین می فرمایند: بر تو باد به طول سکوت و خاموشى زیرا سکوت موضع دور
کننده ى شیطان و کمکى براى تو نسبت به کار دین تو است و نیز می فرمایند:
هنگامى که مؤمن را بسیار ساکت و خاموش دیدید به او نزدیک شوید ; زیرا حکمت
القا مى کند .... «بر تو باد به ملازمت سکوت و خاموشى، زیرا تو را به عرصه ى
سلامت مى کشاند و از پشیمانى امانت مى دهد (غررالحکم)» .. ستوده تر و
شایسته تر از بلاغت، خاموشی است، آن دم که سخن گفتن سزاوار نیست
(غررالحکم) ....